تأويل از نگاه موافقان و مخالفان

پدیدآورمحمدعلی محمدی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 335 بازدید
تأويل از نگاه موافقان و مخالفان

محمّد علي محمّدي

تأويل مصدر باب تفعيل است از «أول» به معناي بازگشت. معناي لغوي آن بازگشت دادن مي‌شود.1 اين كلمه در تاريخ بيهقي و كليله و دمنه، به معناي وجه و توجيه آمده است.2 و در حديقه‌ي سنايي به معناي مذموم تفسير به رأي به‌كار رفته است.3 در شعر خاقاني4 و نظامي به معناي حيله و بهانه آمده است و در گلستان سعدي معاني دليل و تعبير خواب يافته است.5
در تفاسير اوّليه‌ي قرآن مانند ترجمه‌ي تفسير طبري و تفسير نسفي اين كلمه برگردان نشده و تنها در تفسير شنقشي است كه معادل فارسي آن را ذكر كرده و به واژه‌ي عاقبت وردار به‌كار رفته است.6 حتي در تفاسير قرن ششم مانند كشف الاسرار و ابوالفتوح معادل فارسي آن نيامده است.
ميبدي معتقد است كه تأويل در قرآن به پنج معنا به‌كار رفته است: عاقبت؛ منتهي كميت ملك امت محمد(ص)؛ تحقيق؛ تعبير رويا، و الوان.7

تأويل در اصطلاح

درباره‌ي معناي اصطلاحي تأويل اقوال مختلفي نقل شده كه به بعضي از آن‌ها اشاره مي‌شود:
1.و المراد بالتأويل، نقل ظاهر اللفظ عن وضعه الاصلي الي دليل لولاه ماترك ظاهر اللفظ.8
2.تأويل، صرف آيه باشد با معني كه محتمل باشد آن را موافق أدله و قراين.9
3.بيان معني كلمه يا كلام به‌طوري كه غير از ظاهر آن‌ها مراد باشد.10
در اين‌جا تعريفي اصطلاحي از تأويل مورد نظر است، كه بيان معني كلمه يا كلام باشد و تفسير باطني آيه يا حديث محسوب شود، و احيانا با مدلول ظاهري آيه و حديث مباين يا مخالف باشد.
براي آن‌كه معناي مخالف يا مباين آيه و تفسير باطني آن روشن شود، به آوردن مثالي اكتفا مي‌كنيم:
وقتي موسي از خضر مي‌خواهد كه از او پيروي كند (كهف، 18/66)، خضر به موسي پاسخ مي‌دهد: انّك لن تستطيع معي صبرا (كهف/67): تو با من شكيبايي نتواني. در ادامه‌ي ماجرا دو بار ديگر خضر به او مي‌گويد: نگفته بودم كه تو با من شكيبايي نتواني، و در پايان مي‌گويد: اينست معني آن‌كه تو بر آن شكيبايي نتوانستي.
به هرحال اين تكرار خضر و اعتراضات پي‌درپي موسي همگي دلالت بر آن دارد، كه وي از دريافت كنه آنچه خضر مي‌كند ناتوان است، اما ميبدي در نوبت سوم «انّك لن تستطيع معي صبرا» را به‌گونه‌اي تأويل مي‌كند، كه متضمن ناتواني خضر در مقابل موسي است و اين مدلولي مخالف با ظاهر آيه دارد:
آن‌چه خضر گفت: انّك لن تستطيع معي صبرا، بر معني فهم اشارت مي‌كند كه: يا موسي سر فطرت تو با شواهد الهيت چندان انبساط دارد كه گويي: أرني انظر اليك (اعراف،7/143) و من كه خضرم، قدرت و قوت آن ندارم كه اين حديث را بر دل خود گذر دهم يا انديشه‌ي خود با آن پردازم. سلطنت تو با غصه‌ي حرمان من در نسازد: انك لن تستطيع معي صبرا.11

موافقان و مخالفان تأويل

از مهم‌ترين مباحثي كه در حوزه‌ي تأويل مطرح است؛ بررسي نظرات موافقان و مخالفان تأويل است.
كساني كه از آن به نحوي براي اثبات عقايدشان بهره مي‌گيرند، موافقانند و آنان كه مقيد به حفظ ظواهر آداب شرع هستند و از دخالت بوالفضولانه‌ي عقل كه منجر به تباهي ايمان و گمراهي از جاده‌ي دين مي‌گردد، هراسانند، از مخالفان تأويل به حساب مي‌آيند. در اين ميان مهم‌ترين فرقه‌اي كه قائل به تأويل بي‌حدّ و حصر است و هر‌آيه و حديث را قابل تأويل مي‌داند، اسماعيليه است. پس از ايشان، عرفا و متصوفه‌اند كه در اثبات آراي خود به انحاي مختلف از تأويل بهره مي‌گيرند، اما روش آن‌ها در استفاده از تأويل يكسان نيست. گروهي اصلاً قائل به تأويل نيستند و در آثارشان حتي يك مورد يافت نمي‌شود، مانند: شيخ احمد جامي، گروهي ديگر هستند كه اعتقاد تام به تأويل دارند و آن را راه اثبات نامتناهي بودن معاني قرآن مي‌دانند، مانند: عين‌القضات، روزبهان و ملاصدرا. گروهي نيز هستند كه از تأويل كم و بيش استفاده مي‌كنند و در عين حال در مذمت آن داد سخن مي‌دهند، چون صاحب شرح تعرف و ابوالفضل ميبدي.

ديدگاه موافقان تأويل

از پيامبر(ص) و امامان شيعه(ع) رواياتي وارد شده، مبني بر اين‌كه قرآن از لحاظ معني ذو‌وجوه است:
قال‌رسول‌اللّه (ص): انزل القرآن علي سبعة احرف كلها شاف كاف، لكل آية منها ظهر و بطن و لكل حرف حد و مطلع.12
قال الصادق(ع): كتاب اللّه علي اربع اشياء: العبارة و الاشارة و اللّطائف و الحقايق، فالعبارة للعوام و الاشارة للخواصّ و اللّطائف للاولياء و الحقايق للانبياء.13
اين دو مورد و رواياتي از اين دست، همگي دلالت دارد بر اين‌كه قرآن به عنوان يك اثر رمزي، داراي مفاهيم باطني فراواني است و فهم آن رموز مستلزم معرفت، پاكي روح و سلوك باطني و روحاني است. اين‌كه در جايي بواطن قرآن را هفت و در جايي ديگر وجوه معاني آن را چهار شمرده‌اند؛ اختلافي با يكديگر ندارند. آن‌چه از همه‌ي آن‌ها‌ استفاده مي‌شود، اين است كه قرآن علاوه بر آن‌چه ظاهراً بين الدّفتيّن مكتوب است، معاني ديگري را كه جز خدا تعدادش را نمي‌داند، شامل است و به قولي اين معاني نامحدود است.14
در ميان عرفا، از جمله كساني كه قائل به وجود اين معاني نامحدود است، عين القضات همداني است. وي از تأويل به عنوان «نمودن عروس جمال قرآن به اهل اللّه» ياد مي‌كند:
گيرم كه تفسير ظاهر را كسي مدرك شود، امّا تفسيرهاي باطن را كه دانست و كه ديد؟ و جاي ديگر گفت: انزل القرآن علي سبعة احرف كلها شاف كاف. عروس جمال قرآن چون خود را به اهل قرآن نمايد، به هفت صورت اثر بينند و همه‌ي صورت‌ها باشفاف تمام. مگر كه از اين‌جا گفت: اهل القرآن اهل اللّه و خاصّته.15
شيخ روزبهان هم پس از نقل حديث مزبور درباره‌ي «كلها شاف كاف» گويد:
يعني حروف مختلف، حقيقت باطن قرآن است و در هرحرفي صد‌هزار دريا، علوم غيب پنهان است. جز انبيا و رسل و اكابر امت ندانند.16
هم‌چنين دعايي از پيامبر(ص) نقل شده كه در حق علي(ع) يا ابن عباس نموده: اللّهم فقهه في الدّين و علّمه التأويل.
قاضي همداني باز اين دعا را دليل بر آن مي‌داند كه دانستن تأويل ـ‌كه همان تفسير باطني قرآن است‌‌ـ امري نيست كه به جد و جهد به‌دست آيد، بل آن موكول به عنايت خداست: «اگر كسي تأويل قرآن و حديث رسول دانستي، مصطفي(ص) در حق ابن عباس نگفتي: اللّهم فقّهه في الدّين و علّمه التأويل».17
قرآن در مواضع مختلف مي‌خواهد كه در آياتش تدبّر كنند و عدم تدبّر و انديشه در قرآن را به سبب قفلي كه بر دل‌ها زده شده مي‌داند: (نساء، 4/82 و محمد، 47/24). قائلان به تأويل نيز از توقف در ظاهر قرآن به‌شدت منع مي‌كنند و آن را با عدم تدبّر مساوي مي‌دانند.
آن‌ها كساني را كه تنها به ظاهر اكتفا كرده، به باد انتقاد مي‌گيرند و ايشان را با بولهب و بوجهل مساوي مي‌دانند. هم‌چنين معتقدند كساني كه به آن‌چه در كتب تفسير آمده بسنده مي‌كنند و سخني جز سخن ابن عباس و قتاده و مجاهد و ديگران را نمي‌پذيرند، مبتلاي به حجاب دل هستند؛ به حجاب بزرگي كه شيطان بر دل‌هايشان انداخته تا آن‌ها را از فهم معاني تأويل الهي و تنزيل ربّاني باز دارد و موجب شود كه حقايق قرآني را از اهل مكاشفات نپذيرند. در اين مورد عين القضات گويد:
تو هنوز از يعلمون ظاهرا من الحيوه الدنيا (روم،30/7) قدم بيرون ننهاده‌اي، للقرآن ظهر و بطن، اين‌كه و بالنّجم هم يهتدون (نحل، 16/16) ظاهرش بوجهل و بولهب و همه‌ي كافران دانستند كه راه به ستاره كنند در بيابان به شب.18
پس مقصود قرآن از بيان اين آيه امري ديگر است كه مؤمنين بايد با صفا و پاكي قلب آن‌را در يابند، در حالي كه كفّار آن را در نخواهند يافت.
در بيان حكما و مفسّران متأخر، آن‌كه بيش از همه در باب اهميت تأويل و تفسير باطني قرآن به‌طور مبسوط و نيكو سخن گفته، صدر المتألهين (م1050هـ) است. وي كه علاوه بر توغل در حكمت متعاليه، در تفسير قرآن نيز داراي آثار ارزنده‌اي است، از اين معنا باز نمانده و حق مطلب را ـ‌چنان‌كه شيوه‌ي معمول اوست‌ـ به احسن وجه ادا كرده است.
صدر‌المتألهين، هفت بطن قرآن را، به هفت بطن دل آدمي ـ‌اطوار هفتگانه‌ي قلب‌‌ـ كه عبارتند از: نفس و قلب و عقل و روح و سّر و خفي و اخفي تشبيه مي‌كند و در جاي ديگر درجات و مراتب انسان را با درجات و مراتب قرآن برابر مي‌شمرد و خاطر نشان مي‌سازد هم‌چنان‌كه پايين‌ترين مرتبه‌ي انسان پوست اوست، پايين‌ترين مرتبه‌ي قرآن نيز جلد و پوسته‌ي ظاهر آنست. به‌هرحال درك آن معاني پنهان، مشروط به اشراق باطني و سلوك الي اللّه است و شناخت حاصل از پاكي دل. و چه‌بسا مهم‌تر مصداق آن چشمه‌هاي حكمتي كه، در اثر اخلاص چهل صباح در قلب مؤمن، به هم مي‌رسد و از قلبش به زبان جاري مي‌گردد، همانا ادراك معاني پنهان‌قرآن‌است. اين معرفت مسلماً از طريق علوم اكتسابي براي مؤمن حاصل نمي‌گردد. آن‌چه از روايت امام صادق(ع) ، در باب قرآن برمي‌آيد (واللّه اعلم) اينست كه ظاهر قرآن براي عموم يكسان است و اشارات آن را خواص ـ‌‌كه شايد منظور علما باشند‌‌ـ ادراك مي‌كنند.
اگر منظور از خواص، علما باشند، استنباط اشارات، مستلزم علوم مربوط به قرآن از قبيل صرف و نحو و بلاغت وامثال اين‌هاست. ديگر آن لطايفي كه فهم آن در حوزه‌ي ادراك اولياست، اموري نيستند كه با علوم اكتسابي بتوان به آن‌ها دست يافت و پس از آن حقايق قرآني است كه حتي با سلوك باطني و اشراق قلبي هم دست ادراك بدان‌ها نخواهد رسيد و تنها قلوبي كه استعداد پذيرش وحي دارند، آن‌ها را در مي‌يابند. پس اگر اين لطايف و حقايق را تعبير به مراتب مختلف تأويل كنيم مي‌توان گفت كه ادراك آن‌ها به توفيق الهي وابسته است. ملاصدرا در جايي متذكر اين معنا شده است:
اگر علم تأويل تنها با هوشياري فطري به‌دست مي‌آمد و يا از راه قواعد عقل كه بين علماي اهل نظر متداول است حاصل مي‌گشت، هيچ‌گاه امري بزرگ و كاري سترگ نبود كه رسول الهي به دعا آن‌را براي بهترين بندگان خدا كه علي(ع) است بخواهد.19
پس اگر تأويل همانند تنزيل شرطش «تعلّم» بود، ديگرمعني ويژگي او به آن، چه بوده است؟20
در انتقاد و طعن كساني كه به گفتار مفسران قناعت ورزيده‌اند، بعضي تا آن‌جا پيش رفته‌اند كه آن‌ها را از مصاديق بارز : من فسّر القرآن برايه فليتبوأ مقعده في النّار، دانسته‌اند. ملاصدرا منشأ اين عقيده را، از غلبه‌ي احكام ظاهر بر چنين افرادي و نارسايي ادراك ايشان از درك باطن قرآن و رموز آيات آن مي‌داند.21
وي معتقد است شنيدن تأويل به آن‌ها زيان مي‌رساند هم‌چنان‌كه تابش انوار خورشيد بر چشم شب‌پرگان آسيب مي‌زند. عامل ديگري كه اين‌گونه افراد را بر جمود و توقف بر ظواهر قرآن و اقوال مفسّران وا مي‌دارد، عدم استنباط صحيح از حديث معروف من فسّر القرآن برأيه… است، كه با حديث ديگر پيامبر مبني بر هفت بطن داشتن قرآن و حدّ و مطلع آن مخالف است. هم‌چنين تلقّي غلط از حديث تفسير به رأي، با اين سخن مولا علي(ع) كه «اگر بخواهم هفتاد شتر از تفسير سوره‌ي حمد بار مي‌كنم»، ضديّت دارد.22
اين‌كه پيامبر در نمازش بيست مرتبه بسم‌اللّه الرحمن الرحيم را تكرار فرمود، سببي جز تدبّر و انديشه در باطن معاني آن نداشته است و آن برداشت غلط با اين عمل پيامبر منافات دارد.
اما توضيح اين مطلب كه پيامبر از تفسير به رأي نهي كرده و جايگاه مفسّر به رأي را آتش دانسته آن‌است كه:
مفسّر در موضوعي خاص داراي نظري ويژه است و مي‌خواهد براي اثبات عقيده‌ي خود كه مبتني بر هوي و هوس است از آيه‌ي قرآن استفاده كند و عقيده‌اش را بر قرآن حمل كند و ديگر كسي كه از زبان عربي و علوم قرآني بهره‌ي اندكي دارد و بخواهد دست به تفسير قرآن زند و معلوم است كه حتماً به راه خطا خواهد رفت و ديگران را نيز در گمراهي شريك خود خواهد ساخت.23
ملا صدرا، اين كلام را كه «هركس دانش را جز در قرآن جست‌وجو كند خداوند او را گمراه مي‌سازد»، مؤيد نظر خود مبني بر توقف نكردن بر اقوال مفسّران مي‌داند و معتقد است اين سخن پيامبر: «همه‌ي مردمان را از جهت تقليد واعتماد بر گفتار ايشان (علماي تفسير) بدون بينش باطني فرا مي‌گيرد.»24
ملا‌صدرا روش برخورد مردمان را در تأويل قرآن به چهار دسته تقسيم مي‌كند:25
روش گروه اول: افراط در خروج از معناي ظاهري است. اين‌ها معتزله و فلاسفه‌اند ـ‌‌‌و البته بايد اسماعيليه را هم بدان‌ها افزود زيرا ايشان مهم‌ترين مصداق تأويل كنندگانند، تأويلي كه معناي خروج از ظاهر كلام دارد‌ـ و تمامي ظواهر آيات و احاديث نبوي را به معناي ديگري غير از معناي حقيقي آن تغيير داده‌اند.
روش گروه دوّم: اين روش حنبليان است كه در نابودي عقل كوشيده و حتي از تأويل آياتي مانند: كن فيكون خودداري مي‌كنند و گمان دارند كه آن خطاب به حرف و صدا است. اين گروه، از طرفداران سخن مالكند كه در پاسخ سؤالي در باب استوا گفته بود: استوا معلوم و كيفيتش مجهول. ايمان به آن واجب و سؤال درباره‌ي آن بدعت است. ايشان را عقيده بر آنست كه تأويل جز در سه مورد روا نيست.
روش گروه سوم: روش اشاعره است كه در تأويل ميانه رو هستند. باب تأويل را در موضوع مبدا باز و در معاد و رستاخيز بسته نگه مي‌دارند. بيشتر آن‌چه را به صفات الهي مربوط است، تأويل مي‌نمايند و هرچه به جهان ديگر مربوط مي‌شود بر ظاهر خود رها كرده‌اند، البته آن هم نه به‌طور بي‌قيدو شرط، بل به صورت مشروط، شرط آن راهم مستملي بخاري چنين بيان مي‌كند:
پس اهل سنت و جماعت… چون خدا را وصف كنند به چيزي كه او خود را وصف كرده باشد. اگر آن صفت را در عقل خويش تأويلي يابند كه آن برخدا جايز بود بگويند و اگر نيابند، منكر نگردند لكن بگروند بدان‌چه خداي تعالي گفت و تأويل آن‌هم به خدا بازگذارند و متهم، قصور فهم و عقل خود را كنند نه كتاب خدا يا سنّت پيغمبر را عليه السلام.26
روش گروه چهارم: اين گروه چهارم، راسخان در علم‌اند، كه پس از خدا و رسول به متشابهات قرآن بيش از هركس ديگر علم دارند. اينان ظواهر الفاظ را بر معاني اصلي خود باقي گذاشته در آن‌ها دخل و تصرفي نمي‌كنند ولي با برقراري معاني آن به‌صورتي كه منجر به تشبيه و تعطيل و كوتاهي و نارسايي درباره‌ي حق تعالي نشود، دست به تأويل مي‌زنند.27 پس از آن‌كه دانش راسخان به نهايت فزوني رسيد و دل‌هايشان به بالاترين مرتبه‌ي پاكي و صفا، و خواست‌هاي آنان مبني بر تدبّر و انديشه و مجرد شدنشان براي ادراك مطالب عالي به كمال مطلوب خويش دست يافت، رازهاي قرآني بر ايشان كشف و آشكار مي‌گردد.28 و البته اين استنباط حقيقي از قرآن به سبب معرفت نسبت به حق تعالي است، چه شرط فهم كلام، ادراك متكلّم است و اين قضيه‌اي است كه عكس ندارد. به‌همين دليل است كه آشنايان به قواعد عربي و علوم قرآني لزوماً از راسخان محسوب نمي‌‌شوند. صدرالمتألهين در مورد نوع تأويل ايشان مي‌گويد:
آن‌چه براي علماي راسخين و عرفاي محققين از رازهاي قرآني و اسرار آن كشف مي‌شود مخالف ظاهر تفسير نبوده، بلكه مكمل و متمم آن است و عبارت از گذشتن از پوسته و ظاهر و رسيدن به مغز و باطن قرآن‌است، نه آن‌چه با ظاهر قرآن مخالفت داشته باشد آن‌گونه كه پويندگان راه افراط بر آن راه رفته‌اند.29
وي اين نوع تأويل را كه مخالفت با ظاهر كلام داشته باشد رد مي‌كند و كساني كه في‌‌المثل استواي بر عرش را تنها تصوير عظمت و تخيّل كبرياي حق و كرسي را علم يا قدرت و معيّت و آمدن و نزديكي و… را مجرد خيالي كه فاقد حصول و ديانت است تصور مي‌كنند، پويندگان راه افراط و گزافه گويان مي‌نامد و طرز تلقي ايشان را از اين مفاهيم، مطلبي از نوع مجاز بدون قرينه برمي‌شمارد.30

ديدگاه مخالفان تأويل

در اين بخش، به بررسي نظريات مؤلفان از صوفيه مي‌پردازيم كه در باب تأويل نظر مخالف ابراز داشته‌اند. اين گروه عمده كساني هستند كه در آثارشان كم و بيش دست به تأويل زده‌اند و در عين حال در مذمت تأويل سخن رانده‌اند، البته هستند عرفايي كه در آثارشان حتي يك تأويل يافت نمي‌شود. چنان كه در كتاب شرح تعرف، كه تأويلات قرآن و حديث در آن كم نيست، در نهي از تأويل چنين آمده است:
چون گفتيم آمنّا بما قال اللّه علي ما أراد اللّه و امنّا بما قال رسول اللّه علي ما أراد رسول اللّه، ايمان ما درست شود و پس از اين بر ما واجب نيست تا همه را معني بدانيم از بهر آن‌كه اگر معني بازجوييم، باشد كه تأويل اعتقاد كنيم كه خداي تعالي غير از آن خواسته است؛ ايمان را تباه كند ايماني درست به تقليد بهتر از علمي طلب كردن كه ايمان به زوال آرد يا خطر زوال ايمان باشد.31
همان‌گونه كه ملاحظه مي‌شود دليل صاحب شرح تعرّف بر نهي از تأويل اين است كه از پيش خود تأويلي شود، كه منافي با اراده‌ي خدا و نظر رسول او باشد و اين كار منجر به تباهي ايمان گردد. در جاي ديگر وي علم تأويل را منحصراً از آن پيامبر مي‌داند و ديگران را توصيه مي‌كند كه بعد از بيان پيامبر، نه خود را به تكلّف اندازند و از خويشتن تأويل كنند و نه از تأويل پيامبر اعراض نمايند كه اين‌ها موجب خذلان است و تشبّه به ابليس، چه اوّل كسي كه در مقابل نصّ، تأويل كرد همانا ابليس بود.32
شيخ احمد جامي هم از شرايط سلوك آن مي‌داند كه سالك در مقابل متشابهات قرآن و اخبار رسول كه عقل از ادراك آن‌ها عاجز است، راه تسليم پيش گيرد و به همان مقدار كه علماي حق بيان داشته‌اند، بسنده كند و حتي آگر آن‌ها معني نگفته‌اند و مجمل گذاشته‌اند، مطلبي نيفزايد و بهتر است كه حتي‌الامكان در آيات متشابه و آن‌چه به صفات خدا و يا افعال او مربوط مي‌شود مثل آمدن و دست و استواي بر عرش و… كم آويزد و در آن موارد عقل و فهم خود را متهم به قصور كند: اين راه سلامت است و البته اعتراف به جهل و حواله كردن ناداني با خود به مراتب بهتر است از آن‌كه به تشبيه افتد و خطر نابودي ايمان پيش آيد.33
ميبدي كه بيش از همه تأويل دارد، در مذمت اهل تأويل ـ‌‌‌از جمله معتزله و جهميان‌‌‌ـ سخن گفته است.34 او نيز مانند مستملي بخاري (م434هـ) صاحب شرح تعرف، مذهب اهل سنت و جماعت را باطن تسليم كردن و گرويدن مي‌داند و رسيدن به ايمان را از راه سمع و نه به حيلت عقل بر مي‌شمارد و معتقد است كه تسليم، شعار اهل سنّت و ايمان است و نا دريافته به جان پذيرفتن، طريقت ايشان‌است.35
وي از تأويل به «راه بي‌راهان» راهي دشوار كه به ضلالت نزديك و منازل آن ويران است تعبير مي‌كند و مي‌فرمايد:
تأويل بر بي‌رأيي رفتن است و اين از «بر پي‌شك رفتن» شوم‌تر است.
تعبيرات ديگري كه از تأويل دارد، عبارتند از «طغيان» 36 «زهر آزموده» و «به خار، خار از پاي درآوردن» و خاطر نشان مي‌سازد مرد دانا زهر را نمي‌آزمايد چون مي‌داند كه اين كار شتاب و هلاك خود است و به وسيله‌ي خار، خار از پاي بيرون نكند زيرا مي‌داند كه اين كار باعث افزايش درد است.37 وي در مذمت اهل تأويل مي‌گويد:
اهل تأويل كه معني‌ها جستند و ادراك حقيقت‌ها پيوستند و دانسته‌ي اللّه در فرموده و كرده‌ي وي خواستند كه بدانند و دريابند و كوشيدند كه بدان رسند، فروماندند و نتوانستند.38
ميبدي اين تأويل كنندگان را مصداق آيه‌ي:بل كذّبوا بما لم يحيطوا بعلمه (يونس، 10/39) و آيه‌ي و اذ‌لم يهتدوا به فسيقولون هذا افك قديم. (احقاق،46/11) بر‌مي‌شمارد و مي‌گويد:
چون راه نيافتند به دريافت آن و واقف نگشتند در حراي آن و نتاوست عقل ايشان فاغايت و غور آن، گفتند:‌خود دروغي است از دروغ پيشينيان، آن را محال نام كردند و عقل كوتاه خويش ور آن حجت گرفتند و اصل متهم كردند تا كار بر ايشان شوريده گشت و راه كژ و دل تاريك.39
ميبدي تأويل كساني را كه كرسي را عبارت از علم مي‌دانند، به باد انتقاد مي‌گيرد و آن را راه بيراهان و تأويل جاهلان معرفي مي‌كند،40 به هرحال تنها راه نجات را تسليم مي‌داند و بيم مي‌دهد كه تسليم نشدن و «پيچيدن» و لجاج و چون و چرا عواقب خطرناكي دارد. آن‌چه طي چهل سال در بيابان بر سر بني‌اسراييل آمد از يك «پيچ» آمد و آن‌چه بر اصحاب سبت باريد از يك حيلت باريد وآن‌چه ابليس ديد از يك لجاج ديد و آن‌چه بلعم آزمود از يك قصد آزمود.41 اين مفسّر هم‌چنين در تفسير آيه‌ي انّ هذه أمتكم أمّة واحدة (مؤمنون، 23/52) (اين گروه شما تا بر يك دين باشند امت اين است.)42 مي‌گويد: مفهوم اين آيت حثّ مؤمنانست… از تأويل و تصرف اهل بدعت پرهيز كردن.43
ميبدي به‌خصوص در جايي كه به ذات و صفات خدا أعمّ از قدرت و حكمت مربوط مي‌شود، عقل را قاصر و فهم و مشورت و تأويل عالمان را ناتوان از معرفت مي‌داند،44 و در بيان آيه‌ي وجاهدوا في اللّه حق جهاده (حج، 22/78): (باز كوشيد به آن سزا كه اللّه را باز كوشيد به آن)، جهاد را سه قسم مي‌داندو از لوازم جهاد با نفس، يكي را گرد تأويلات نگشتن بر مي‌شمارد.45
به‌ويژه تأويل و تكلّف در ذات خدا… وي راه فلاح و رستگاري بنده را در اين مي‌داند كه به كلي از دريافت چگونگي ذات نوميد باشد.46
از جمله‌ي كساني كه به شدت با تأويل مخالف است و در مذمت تأويل سخن رانده، سنايي غزنوي (م535‌هـ) است. وي بعضي از واژه‌هايي را كه قابل تأويل است ذكر كرده و در باب آن‌ها همان نظرياتي را بيان كرده كه شيعه و سني عمدتاً بر آن معتقدند: يد را به قدرت؛ و اصبعين را به نفاذ حكم؛ و قدر و وجه را بقا؛ و قدمين را جلال قهر؛ و قدر تأويل (تعبير) كرده است.47
وي حال كساني را كه از روي عدم بصيرت باطني، آن‌چه را به ويژه مربوط به خداشناسي است، تأويل جاهلانه كرده‌اند به حال كوران و پيلي كه اندر خانه‌ي تاريك بود تشبيه مي‌كند و خواننده را اندرز مي‌دهد كه از خيالات بيهوده بگريزد و نهايةً گويد:
آن‌چه نص است، جمله آمنّا و آنچه‌اخبار، نيز سلّمنا48
آن‌چه ذكر شد، مواردي از نظريات مخالفان تأويل است كه به‌طور نسبتاً مفصل بيان شده است. البته در آثار صوفيانه جسته و گريخته در رد تأويل بياناتي آمده است.49 اما چون مطالب ذكر شده متضمن آن اقوال نيز هست، از ذكر آن‌ها صرف‌نظر كرديم.

تكمله و نتيجه

1. در ميان فرق مختلف اسلامي، آن‌كه بيش از همه به امر تأويل توجه و اهتمام داشته و در واقع مي‌توان گفت بنيان فكري خويش را بر تأويل نهاده اسماعيليه است. به‌طور حتم يكي از دلايل مهم افراط اين فرقه در تأويل آيات و احاديث، توقف بعضي مذاهب اسلامي ديگر بر ظواهر كلام خدا و رسول، جمودگرايي بيش از حدّ ايشان‌است؛ و اين امري طبيعي و واضح است كه هرگاه كساني در عقيده‌ي خود به تفريط گرايند، در مقابل، گروهي ديگر مجال بروز مي‌يابند كه ميل شديد به افراط دارند و بالعكس، اين معنا از فحواي انتقاداتي كه در آثار اسماعيليه بر بعضي فرق اسلامي وارد شده معلوم مي‌گردد و نكته‌اي است در خور دقت.
2. تأويل، هم مانند مسائل ديگر در حوزه‌ي اعتقادات اسلامي امري متنازع فيه است و نظر گروه‌هاي مختلف در باب آن تفاوت‌هاي فاحشي با يكديگر دارد.
3.گاه كساني كه دم از مخالفت با تأويل مي‌زنند، خود از تأويل كنندگان بشمارند مثل بعضي صوفيه: عقيده‌ي مزبور گوياي اين مطلب است كه تأويل خود را مطابق شرع مي‌دانند و تأويل ديگران را از نوع تفسير به رأي كه پاداش آن، آماده شدن جايگاه فاعل (مفسّر به رأي) در آتش است. دغدغه‌ي صوفياني چون رشيد‌الدّين ميبدي اين‌است كه عقل را در فهم سخنان خدا و رسول، مطلق العنان بدانند و هرآن‌چه به ذهن هر ناقص عقلي برسد استنباط صحيح از وحي و كلام صاحب شريعت تلقي گردد.
البته اين نكته را نيز نبايد ناگفته گذاشت كه با غور رسي در نوبت سوم تفسير كشف الاسرار وعدّّة الابرار ميبدي، اعتدال و ميانه روي در تأويلات او را به خوبي مي‌توان دريافت.
4.از جمع آراي موافقان و مخالفان تأويل، بهترين و سنجيده‌ترين نظرات را ـ‌هم‌چون ديگر آراي نويسنده‌ـ از آن ملاّصدرا مي‌يابيم.

پاورقيها:

1.راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن/31.
2.دهخدا، لغت نامه، كلمه‌ي تأويل.
3.سنايي، حديقه/179.
4.ديوان خاقاني، تصحيح سجادي/407.
5.گلستان/59و76، چاپ يوسفي، انتشارات خوارزمي، 1368.
6.شنقشي، تفسير شنقشي/64.
7.ابوالفضل ميبدي، كشف الاسرار وعدّة الابرار، 3/23 و622، انتشارات اميركبير، 1363.
8.ابن منظور، لسان العرب، 1/264.
9.ابوالفتوح رازي، تفسير ابو‌الفتوح، 1/14، تصحيح محمّد جعفر ياحقّي و مهدي ناصح، انتشارات آستان قدس.
10.لغت‌نامه‌ي دهخدا.
11.كشف‌الاسرار، 5/728.
12.همان، 8/315.
13.سلمي، حقايق التفسير/21.
14.تقي‌پور نامداريان، رمز و داستان‌هاي رمزي/194، انتشارات علمي و فرهنگي، 1364.
15.عين‌القضات، تمهيدات/ 107.
16.روزبهان، شرح شطحيات/55.
17.نامه‌هاي عين‌القضات، 2/191.
18.همان، 1/345.
19.صدر‌المتألهين، مفاتيح‌الغيب/244، مترجم.
20.همان/234.
21.همان/221.
22.همان/231.
23.همان.
24.همان/234.
25.همان/237 به بعد.
26.مستملي بخاري، شرح تعرف/12ـ311.
27.ترجمه‌ي مفاتيح الغيب/265، و رسائل فلسفي ملاصدرا/76ـ78.
28.همان/249.
29.همان/250.
30.همان.
31.شرح تعرف/325.
32.همان/375.
33.مفتاح‌النجاه/93ـ94؛انس التائبين/51.
34.كشف الاسرار، 2/270؛ 5/394.
35.شرح تعرف/12ـ311.
36.كشف الاسرار، 6/111.
37. همان، 9/486.
38.همان.
39.همان.
40.همان، 1/700.
41.همان/562.
42.همان، 6/296.
43.همان/312.
44.همان،5/709.
45.همان،6/410.
46.همان،1/127.
47.حديقه‌ي سنايي/64.
48.همان/71.
49.ترجمه‌ي رساله‌ي قشيريه/319؛ گزيده در اخلاق و تصوّف/28؛ حديقه‌ي سنايي/ 168و179.

مقالات مشابه

بازخوانی تأویل های اهل بیت (ع) در روایات تفسیر نورالثقلین

نام نشریهرهیافت هایی در علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, معصومه خاتمی

مأخذ اشارات در تفسیر غرائب القرآن

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهمحمدرضا موحدی

اسرار ناگشوده تاويل در تفسير كشف الاسرار

نام نشریهحسنا

نام نویسندهسیدعلی سادات فخر

تأملی نو در معنای «تأویل قرآن کریم»

نام نشریهیاسین

نام نویسندهاحمد رضا تحیری

حقیقت تأویل در قرآن از منظر علامه طباطبائی(ره)

نام نشریهاندیشه علامه طباطبایی

نام نویسندهصالح حسن‌زاده, عبدالله جعفری

بررسی مصادیق راسخان در علم در نگاه مفسران

نام نشریهحسنا

نام نویسندهحسین افسردیر, مرضیه فضلی‌نژاد